در زندگي زخمهايي هست كه مثل خوره روح را آهسته در انزوا ميخورد و ميتراشد.
اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد، چون عموما عادت دارند كه اين دردهاي باورنكردني را جزو اتفاقات و پيش آمدهاي نادر و عجيب بشمارند و اگر كسي بگويد يا بنويسد ، مردم برسبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند آنرا با لبخند شكاك و تمسخر آميز تلقي بكنند – زيرا بشر هنوز چاره و دوايي برايش پيدا نكرده و تنها داروي آن فراموشي به توسط شراب و خواب مصنوعي به وسيله افيون و مواد مخدره است – ولي افسوس كه تاثير اينگونه داروها موقت است و بجاي تسكين پس از مدتي بر شدت درد مي افزايد.
برچسبها:
سبحانك يا تو...
در مي كوبم ، مي كوبم ، تا آخر باز كني...
تا باز ببينمت و بگويم: سلام!
و جوابم از لبان بسته ات به نرمي جاري شود...
بگويم هر چه مي خواهم...خجالت نكشم؛
بگويم آنچه را كه هيچ كس باور ندارد...هيچ كس...
همان كوچكترين معجزه ات را...
گفتي بخوان ، بخوان به نام من ...همان كسي كه تو را مجنون نيافريد...
خواندمت: سبحانك يا تو
گفتي عجيب اين گفته ات بوي صميميت مي دهد...
به پشت پنجره رفتم و گفتم:
خوش به حال شمعداني هاي توي باغچه كه زير نم نم باران خيس مي شوند، شسته مي شوند، به تو مي رسند...
نفس كشيدم و گفتم :لااله الاتو...
نگاهم كردي و گفتي بخواه،بخواه براي من...
بگو تا برايت بياورم...
نيازي به حسودي به شمعداني ها نيست...
بگو...
خودت مي دانستي اما گفتم...
گفتم چه مي خواهم...
فرياد زدم : اشهد ان به نام تو...
بخشيدي هماني كه مي خواستم را...
گفتي: نرو... تا سحر بمان، مهمان من باش...
ماندم و گفتي: صدايم بزن، با همان لحني كه مرا خواندي...
آهنگ صدايت را دوست دارم...
لبخند زدم و گفتم: سبحانك يا تو...
برچسبها:
اين نيز بگذرد
شادي هايش با غم آميخته شد....
با خود گفت:
"اين نيز بگذرد..."
اما چه فايده كه زمان تكه تكه جسم و روحش را هم دارد با خود مي برد....
اكنون او ايستاده است و زمان همچنان مي تازد...
ناگهان مي ايستد ، به پشت سرش نگاهي مي اندازد و بدن نيم سوخته ي او را نگاه مي كند....
قهقهه اي از جنس مهرباني هاي شيطان سر مي دهد و مي گذرد...
و او همچنان كه به خدا تكيه داده مي گويد: " اين نيز بگذرد..." به همين راحتي...
برچسبها:
صبح شد ،موقع بلند شدن با خودش گفت:براي كسي بمير كه برايت تب كند. صورتش را شست و خودش را در آينه نگاه كرد. روي آينه با انگشت نوشت : براي كسي تره هم خرد نكن.
تازه اميدوار شده بود. سر ميز صبحانه مادرش گفت:چه فايده هر روز كاغذ سياه ميكني؛پول هم در مياري!
دختر از سر سفره بلند شد. توي دلش گفت : براي همه مادر است براي ما زن بابا.
وقتي سوار تاكسي شد. نفس عميقي كشيد ، چند لحظه نفسش را در شش ها نگه داشت و با پفي بيرون داد و آهسته گفت: هي ... نوشته هام به درد جرز لاي ديوار كه ميخوره!
كاغذ و قلمشو برداشت و همانجا آخرين جمله ي داستانش را كامل كرد.
گوشي اش زنگ خورد.برق اميد از چشمانش پيدا بود.جواب داد ، ناشرش بود.كتابش چاپ ميشد.
برچسبها:
ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ
ﭘﯿﺮﯼ ﻧﻮﺑﺖ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺭﺳﯿﺪ
ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﻣﯿﮕﻦ :ﺩﻭ ﺑﻮﺳﻪ!
ﻣﯿﮕﻪ: ﺁﺭﻩ ﭘﺴﺮﻡ
ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ ﺑﻬﺶ...
همه ﺳﺎﮐﺖ ﺷﺪن
ﯾﮑﯽ ﭘﯿﮏ ﺭﻭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ
ﮔﻔﺘﻦ: ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﻭ ﺑﻮﺳﻪ؟؟؟
ﮔــــــﻔﺖ: ﺍﻭﻟـــــﯿﺶ ﻭﻗـــﺘﯿﻪ ﮐﻪ ﺑﭽــــﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﺩ ﻭﻣــــــﺎﺩﺭﺵ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻮﺳﻪ ﻭﺑﭽﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﺩﻭﻣـــــﯿﻦ ﺑﻮﺳــــــﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭبچه ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻮﺳﻪ ﻭﻣــــــــــﺎﺩﺭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﭘﯿﮏ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﻥ ﺧﺸﮏ ﺷﺪ ﻭﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺸﻮﻥ ﺭﻭﺍﻥ ﺷﺪ
***ﺑـــــــﻪ ﺳــﻼﻣﺘﯽ ﺗﻤــــﺎﻡ ﻣــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاﺩﺭﺍ***
برچسبها:
مي خواهم گريه كنم....
وقتي دلتنگم
شهر بر شانه هايم سنگيني مي كند
در چشم هايم ديوار مي شود و در دلم رنگ و رنگ و رنگ.
دلم گرفته ست. به خيابان ميزنم. خيابان شلوغ است و سنگي.
پر از آدم هاي گيج و رميده از خويش
خوب حس ميكنم مثل آنهايم
اما غريبه با همه
نسيم مي وزد و نمناك ميكند صورتم را
سربه آسمان برمي دارم
حسوديم مي شود به آسمان
حتما كسي را دارد كه برايش اينگونه اشك ميريزد!
حسوديم مي شود به نسيم
چه راحت ميدود به اين سو وآن سو
هر جا كه مي خواهد
دلم بيشتر مي گيرد
بغض راه گلويم را مي فشارد
ميخواهم گريه كنم...
برچسبها:
هوا را از بگير ، خنده ات را نه.
سبوي شكسته ي دلم را به دست مي گيرم و كنار پنجره ات مي نشينم.
همان جايي كه دل هاي سبز به ميله هايش دخيل مي بندند
اجابت گاه پيشكش هاي اهالي پاك و عاشق
شعر تنهايي ام را در شب باراني مردمكم زمزمه ميكنم
"گفتي شكسته بيايم به ديدنت
آيا از اين شكسته تر هم مي شود"
وضوي اشك ميگيرم
كالبدم كه در حضور تو به نماز مي ايست، حرف به حرف شراب مي شود
ركوع مست مي كند
سجود به فرياد مي آيد.
هوا را از من بگير ، خنده ات را نه.
آيينه ي اشكم مي شكند
اما نه!
اين صداي ريزريز شدن تكه هاي بشكسته قلبم است
برچسبها:
من و ماه
ماه بالاي سر شهر است
اهل اين شهر همه در خوابند
تيك تيك ساعتم اما، بيدار
چشم ها همه خسبيده
چشم من چون چراغي روشن
ماه تابيده به منزلگه من
به لب بام
به پتويي نازك
به گليمي كوچك
و متكايي كوچك تر.
ماه،نوازش كرد بستر زبر مرا
خنده اي بي مفهوم
برلبم جاري شد
همه جا آرام است ،اما
بوق ماشين ها گاهي
مي رسد از دور دست.
جاده نزديك من است
پشت آن ، پارك عريض
صندلي ها پيدا نيست
تاب ،سرسره پيدا نيست.
سايه هايي از دور
مثل تنهايي من
مثل آواز خدا پيداست.
نيمه شب بگذشته
آسمان آبي نيست.
صندلي آبي نيست.
تاب ،سرسره،آبي نيست.
همه چي رنگ كبودي دارد.
لب بام
فرش من
اين پتو
همه چي تاريك است.
خود من تاريكم.
رنگ ها خاموش
همه چي،رنگ تاريكي ست.
ماه بالاي سر تنهايي ست.
برچسبها:
اگر فرصت داشتم ،
دوباره كودكم را بزرگ كنم ...
اگر فرصت داشتم دوباره كودكم را بزرگ كنم،
به جاي آنكه انگشت اشاره ام را به طرف او بگيرم
در كنارش انگشت هايم را در رنگ فرو مي بردم و برايش نقاشي مي كردم.
اگر فرصت داشتم دوباره كودكم را بزرگ كنم،
به جاي غلط گيري، به فكر ايجاد ارتباط بيشتر بودم
بيشتر از آنكه به ساعتم نگاه كنم به او نگاه مي كردم.
اگر فرصت داشتم دوباره كودكم را بزرگ كنم،
سعي ميكردم درباره اش كمتر بدانم ، اما بيشتر به او توجه كنم.
به جاي اصول راه رفتن، اصول پرواز كردن و ديدن را با او تمرين مي كردم.
اگر فرصت داشتم دوباره كودكم را بزرگ كنم،
از جدي بازي كردن دست برمي داشتم و بازي را جدي مي گرفتم
در مزارع بيشتري مي دويدم و به ستارگان بيشتري خيره مي شدم.
اگر فرصت داشتم دوباره كودكم را بزرگ كنم،
بيشتر در آغوشش مي گرفتم و كمتر او را به زور مي كشيدم.
كمتر سخت مي گرفتم و بيشتر تاييدش مي كردم.
اگر فرصت داشتم دوباره كودكم را بزرگ كنم،
اول احترام به خود را در او مي ساختم و بعد خانه و كاشانه را.
وبيشتر از آنچه عشق به قدرت را يادش بدهم ، قدرت عشق را يادش مي دادم.
برچسبها:
لب خشك زمان
غصه را نوشيدم
در سه كنج زخم آلود اتاق مي گريم
رد شلاق به هر جا مانده
باد مي آيد ولي خاموش
باران مي كوبد، آه اما بي صدا
ديري ست مانده يك جسد گلگون
در خلوت كبود تخت
سر جدا، تن جدا
گويي هر عضو آن زعضو دگر
دور مانده است
شب نفس نمي كشد
ترسيده است شايد
من خيره ام اما
گريه ام بي ثمراست حتما
خفه مي كنم اشكم
برمي خيزم
مي كشم ان جسد سرد به آغوش
مي فشارم دندان
مي كشم عضو دگر را نيز هم
بوسه ام نثارش مي كنم بر يادگار بابا
من در آن ظلمت شب
در دل خشم غم انگيز زمان
پي نخ و سوزن مي گردم
تا بدوزم سر بي جان به تن
سوزنم مي شكافد انگشت
خون مي ريزد
مي مكم من انگشت
شب من سرد است و افسرده
آه نه، شب من نمناك است
مي شويد لكه خون ها را
غم نمناكي من
آه دنيا
ظلم تا كي!
عشق وصله شده را
مي فشارم بر سينه
دير شد بايد خوابيد
مي خزم زير لحاف
پلك هايم سنگين
مي رسند آرام بر هم
قطره اشكم اما
مي چكد از گوشه ي چشم
بر لب خشك زمان
برچسبها:
يك نوشيدني مفيد و معجزه گر
اين نوشيدني:
•از برخی سرطانها جلوگیری میکند .
•رافع یبوست است .
•برطرف کننده ناراحتیهای عضلانی در شانه و گردن است
•در رفع برونشیت و سرفههای آسمی در مدت۲تا۳ روز کمک میکند.
•حساسیت اعصاب دردناک و ضعف اعصاب را بهبود میبخشد.
•در ناراحتیهای کلیوی توصیه میشود .
•مثانه را پاک میکند وکولیت و سایر دردهای دستگاه گوارش را التیام میبخشد.
•برای درمان آب مروارید و سایر تغییرات قرنیه موثر است و دید چشم را افزایش میدهد
•از ناراحتیهای قلبی میکاهد، تصلب شرائین و فشار خون را درمان میکند و میزان کلسترول خون را کاهش میدهد. رگها را نرم میسازد و جریان خون را افزایش داده، باعث لاغر شدن و کنترل وزن بدن میگردد.
•از بی خوابی میکاهد
•فعالیت کبد را افزایش داده و نارساییهای کبد وکلیه را درمان میکند.
•میزان قند خون را تنظیم کرده سبب افت ناگهانی قند خون در افراد دیابتی میشود و اگر به طور روزانه مصرف شود در مدت ۱۰۰ روز اوره را کاهش میدهد
•اثر شگفت انگیزی بر پوست سر دارد، از تاسی سر جلوگیری میکند و موها را ضخیم و سیاه میکند (حتی موهای سفید شده).
•بیماری ایدز ،اماس و دیابت راکنترل میکند
•روماتیسم،خستگی وناراحتیهای مفاصل را علاج میکند
•در طی دوران یائسگی از گرگرفتگی میکاهد. ممکن است مصرف کنندگان هنگام نوشیدن این چای احساس گرما کنند.
این امر ناشی از این واقعیت است که، اجزاء چای به جریان خون پیوسته و سبب خارج شدن عناصر و مایعات سمی میشود و به این دلیل در دست و پا تحرک بیشتر و در پیرامون کمر نرمش افزونتری ایجاد میکند.
نام اين نوشيدني :
(كومبوچا)
کومبوچا فرآورده تخمیری است که توسط قارچ کومبوچا تولید می شود . یکی از ترکیبات مهم آن که در سم زدایی از بدن و جلوگیری از سرطان نقش مهمی دارد اسیدگلوکورونیک است . گروهى از پزشکان و پژوهشگران براساس شواهد و آزمایشهاى انجام شده بر روى قارچ ”کومبوچا“ اعلام کردهاند که این قارچ بهدلیل ترکیبات خاص و دارا بودن ”اسید گلورونیک“ نه تنها مانع از سرطانى شدن سلولها مىشود بلکه رشد سلولهاى سرطانى را نیز متوقف مىسازد. علاوه بر این، قارچ کومبوجا عاملى مؤثر در جلوگیرى از سکتههاى قلبى شناخته شده و به اعتقاد پزشکان که اثرات این قارچ را بر روى افراد مختلف مورد مطالعه قرار دادهاند ”کومبوجا“ همان اکسیر حیات بخشى است که دستیابى به آن همیشه آرزوى بشر بوده است. زیرا مصرف آن از ریزش موها، چین و چروک پوست و سخت شدن رگها، مفاصل و عضلات که از علایم بالا رفتن سن و پیرى است جلوگیرى مىکند.
در واقع با مصرف ”کومبوجا“ طول دوران جوانى افزایش مىیابد و زمان پیرى دیرتر فرا مىرسد. پژوهشگران و پزشکان براى اثبات این نظریه به طول عمر افراد در مناطقى که در آنجا بهطور سنتی، قارچ کومبوجا بهصورت محلول در نوعى نوشیدنى استفاده مىشود اشاره مىکنند. آنها مىگویند: بسیارى از کسانى که در مناطق کوهستانى قفقاز یا مناطق روستائى سیبرى مانند ”یاکوتایا“ در اوکراین، تبت یا اسپانیا زندگى مىکنند بیشتر از یکصد سال سن دارند و یکى از دلایل این طول عمر استفاده از قارچ ”کومبوجا“ است. البته پزشکان این موضوع را نیز نادیده نمىگیرند که شرایط اقلیمى و ژنتیکى نیز در این مورد نقش عمدهاى دارد.
طريقه مصرف:
بطري شربت آماده شده را در يخچال نگهداري كنيد.
مي توانيد بجاي آب در طول روز از آن بنوشيد. بهترين زمان نوشيدن يك الي نيم ساعت قبل از غذاست.
بهتر است به مدت سه هفته روزانه يك هشتم ليتر (در طول روز) قبل از غذا بنوشيد.
بعد به مدت يك ماه قطع و مجدداشروع كنيد.
استفاده مداوم از آن توصيه نمي شود زيرا بدن نياز به استراحت مابين دو دوره درمان دارد تا به طور صحيح از كمكي كه به آن مي شود استفاده كند.
وقتي بين دو دوره درمان استراحت مي كنيد هنگام شروع دوره جديد آثار بهتري را احساس خواهيد كرد.
برچسبها:
زندگي رويا نيست
زندگي زيبايي ست
مي توان
بر درختي تهي از بار ، زدن پيوندي
مي توان در دل اين مزرعه ي خشک و تهي بذري ريخت
مي توان
از ميان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بيزار از اين فاصله هاست
قصه ي شيريني ست
کودک چشم من از قصه ي تو مي خوابد
قصه ي نغز تو از غصه تهي ست
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
گل به گل ، سنگ به سنگ اين دشت
يادگاران تو اند
برچسبها:
شخصيت شناسي و نوع گروه خوني
شخصيت افراد با گروه خوني آنها در ارتباط است.
Oگروه خوني
افراد داراي اين گروه خوني از نظر شخصيتي اجتماعي ،سالم و اذ نظر روحي، قوي و هدفدار بوده و در دوستي....
Aگروه خوني
اين افراد سازمان دهنده ، مطيع و درعين حال نيرومن هستند. به فعاليت هاي گروهي....
Bگروه خوني
اين افراد به خوبي مي توانند خود را با محيط وفق دهند. رك،حساس،داراي پشتكاروغيرقابل....
ABگروه خوني
در شرايط و موقعيت هاي پيچيده و سخت ،اغلب به آرامي صحبت مي كنند.منطقي،رمانتيك،خلاق،حسابگر،صادق،محافظه كار و....
برچسبها:
لبخند تو
اين قصه از فراق توست مي داني
دلم اسير لبخند توست مي داني
شايسته است خانه تكاني كنم دلم
اين گردباد اندرون ازبراي توست مي داني
بايد كه پلك برهم زنم تند و تند
آلونك چشمم از دوري تو درياست مي داني
گويند دل كلبه ي عشق است
اين عشق ويرانگر كلبه ست مي داني
غم درون سينه ام زنجير شد
لخته خون ها از همان زنجير است مي داني
در بهاران ريخت برگ و بار من
باز اميدم لبخند توست مي داني
برچسبها:
رنگ نگاه تو
امروز نيز ميخانه ام پناهگاه من است
لبخند دلنشين تو ،ميهمان من است
آن نقش رخ ، كه در قلب من جاگذاشته اي
زيب سرا و محفل و كاشانه ي من است
يادت نمي رود از برم،اي غزال عسل چشم من
رنگ نگاه توست كه پيمانه ي من است
صحرا و دشت دفتر عشق است ساقيا
شايد اين گردش دهر ،چوافسانه ي من است
شمع خاموشم وحبس در محفل ها
هرلحظه ياد تو پروانه ي من است
برچسبها:
بخوان به نام رهايي! بخوان به نام بلوغ!
بخوان به نام صاعقه در التهاب شب.
بخوان به نام ساقه اميد در پهن دشت يأس!
بخوان به نام خالق خورشيد و عشق را به اسم اعظم معشوق، از پس يلداي بي تنفس ديجور، نور باران کن.
بخوان نبي گرامي! بخوان رسول عشق و اميد!
بخوان به نام نامي توحيد!
آن شب ، شب بيست و هفتم رجب بود .
محمد غرق در انديشه بود که ناگهان صدايي گيرا و گرم درغار پيچيد :
اقراء باسم ربك الذي خلق ؛ خلق الانسان من علق ؛ اقراء و ربك الاكرم الذي علم بالقلم ...
بخوان!
بخوان به نام پروردگارت که بيافريد ، آدمي را از لخته خوني آفريد ،
بخوان که پروردگار تو ارجمندترين است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمي آنچه را که نمي دانست بياموخت.
عيد پيامبري رسول خدا بر تمام مسلمانان مبارک باد ...
برچسبها: