مراقب باش......
برچسبها:
بچه های من,دل می کنند پیش از آنکه بمیرند!
دیگران,پس از مرگ هم دل نمی کنند.
آنچه بچه های من در بیداری می بینند, دیگران در خواب هم نمی بینند.
چرا که آنها چشم ها را شسته اند,جور دیگر می بینند!
بچه های من, از شدت سادگی پیچیده به نظر می رسند ,
فهم آنها دشوار می شود,چرا که آنان فهمیدنی نیستند!
آنها دیدنی هستند!
باید آنها را تماشا کرد!
بچه های من , منتظرند. گرچه خود نمی دانند منتظر چه؟!
دیگران انتظار چیزهای مشخصی را می کشند:
آخر ماه,تعطیلات,پاداش,روز تولد,سالگرد ازدواج,ارتقاء شغل و....
رسیدن اتوبوس!
برچسبها:
برچسبها:
بچه های من باور دارند , پیش از اینکه ببینند!
دیگران,تا نبینند باور نمی کنند!
بچه های من, تسلیم هستند, پیش از آنکه حکمت یک دستور را بدانند!
دیگران به شرطی اطاعت می کنند که قانع شده باشند!
بچه های من, درون پدیده ها را می بینند,اما سکوت می کنند!
دیگران, ظاهر پدیده ها را می بینند و فریاد می زنند!
کسی غم بچه های مرا نمی بیند, آنها غم شان را برای خود نگه می دارند,
اگر جایی غم شان سرریز شود آن را درون " چاه" می ریزند!
دیگران , غم و اندوه خود را به سروکول دیگران می پاشند!
بچه های من........
بقیه مطالب در مورد بچه های من , به زودی در فرصت بعدی.
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
مقدمات برگزاری نمایشگاه عروج اندیشه ((هفته کتاب))
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
به مغازه گل فروشي مي رسد، مي خواهد يك گل سرخ بخرد
داخل مغازه مي شود، عطر گل ها جانش را تازه مي كند.
ابتدا گلي برمي دارد اما قبل از اينكه آن را بخرد، پشيمان مي شود.
" گل خيلي زود خشك مي شود"
كنار رود خانه مي رود، صداي جريان آب گوشش را نوازش مي دهد.
و نسيم خنكاي رودخانه روحش را صيقل مي دهد.
زير اندازش را برمي دارد تا كنار رودخانه بيندازد ولي زود منصرف مي شود.
" كمي جلوتر ، آشغال هايشان را داخل رودخانه ريخته اند"
به خانه مي رسد، نياز به آرامش خانه در رگهايش جريان پيدا مي كند.
زنگ خانه را به صدا در مي آورد، قدم هايش را داخل خانه مي گذارد.
لبخند به صورتش مي دود. اما قبل از اينكه ديگران از لبخندش لذت ببرند اژدهاي اخم ، لبخندش را مي بلعد.
" لبخند توقع ديگران را دوبرابر خواهد كرد"
نعمت ها ، زيبايي ها و خوشي ها اطرافش را پر كرده اند. به هر طرف نگاه كند ، لطفي شامل حالش شده است، اما او خودش نمي خواهد اين زيبايي ها را ببيند.
خودش نمي خواهد از اين نعمت ها لذت ببرد.
صبح ها به شب مي رسند و روزها از پي هم مي آيند و او چشمش را بر تك تك زيبايي هاي زندگي بسته و گوشش را بر همه صداهاي زشت و نافرجام باز كرده است.
آسياب عمر آهسته مي چرخد و گرد پيري را بر چهره اش مي نشاند.
عمري كه هر لحظه مي توانست پر از شادي و زيبايي باشد ولي او آن را با افكارش، با سخت گيري هاي بي مورد ش و با لجاجت هاي دائمي اش تبديل به يك زندگي سرد و يكنواخت و سياه كرده است.
آسياب عمر هنوز مي چرخد و فرصت هاي خوبي را در اختيارش قرار مي دهد.
اما او خيال ندارد از آنها لذت ببرد.
چون او موفق ترين! انسان" شكست خورده" در رودخانه زندگي ست.
برچسبها: