اين نيز بگذرد
شادي هايش با غم آميخته شد....
با خود گفت:
"اين نيز بگذرد..."
اما چه فايده كه زمان تكه تكه جسم و روحش را هم دارد با خود مي برد....
اكنون او ايستاده است و زمان همچنان مي تازد...
ناگهان مي ايستد ، به پشت سرش نگاهي مي اندازد و بدن نيم سوخته ي او را نگاه مي كند....
قهقهه اي از جنس مهرباني هاي شيطان سر مي دهد و مي گذرد...
و او همچنان كه به خدا تكيه داده مي گويد: " اين نيز بگذرد..." به همين راحتي...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: